گات ها: کهن ترین بخش اوستا
نویسنده:
زرتشت
مترجم:
ابراهیم پورداوود
امتیاز دهید
ابراهیم پورداوود کتاب گاتها، گزارش پروفسور بارتولومۀ آلمانی را ترجمه و در 1305 خورشیدی برابر با 1926 میلادی در بمبئی به چاپ رساند که آن، اولین گزارش گاتهاست. مطالعات عمیق پورداوود در زمینه ادبیات مزد یسنا موجب شد او ترجمه بارتولومه را به کناری گذاشته و خود گاتها را ترجمه کند؛ بدین ترتیب گزارش دوم گاتهای او در 1331 خورشیدی برابر 1952 میلادی منتشر شد. اکنون این دو کتاب که مکمل یکدیگرند کنار هم قرار داده شده و در یک مجلد انتشار یافته است؛ و اغراق نیست اگر گفته شود این اثر برای اولین بار متن کامل و جامع کتاب گاتها را در ایران ارائه میکند.
۷ سرودهای است که از دیرباز از سخنان زرتشت اسپنتمان دانسته میشده است و بنیاد باور زرتشتی است.گاتها از نگاه صرف و نحو و زبان و بیان، شکل ارائهٔ مطالب، فکر واندیشه، سبک شعر و ویژگیهای دیگر با دیگر بخشهای اوستا تفاوت دارد، ازین روی همهٔ اوستاشناسان و دانشمندان آن را از خود زردشت میدانند، گاتها منظوم و موزون به گونهٔ اشعار دینی ایران باستان اند که به شدت موجز و فشردهاند و از نظر ساختار دستور زبان استثناء هستند. شاید نخست بلندتر و به نثر بوده اما برای در امان بودن از گزند فراموشی و یا دستبرد روزگاز آنها را به نظم در آوردهاند تا بهتر به خاطر سپرده شود. زبان شناسان وزن این اشعار را یافته و قواعد نظم را در آنها تعیین کردهاند. ۱۷سرودهٔ گاتها ۲۳۸ بند، حدود ۸۹۶ بیت یا ۵۵۶۰ واژه در کل است که بعدها در میان ۷۲ هات (فصل) یسنا جای داده شدهاند.این ۱۷ سروده با شمارهٔ فصل آنها در یسنا شناخته میشوند. به هر یک از فصلهای یسنا و گاتها هات گفته میشود.
بیشتر
۷ سرودهای است که از دیرباز از سخنان زرتشت اسپنتمان دانسته میشده است و بنیاد باور زرتشتی است.گاتها از نگاه صرف و نحو و زبان و بیان، شکل ارائهٔ مطالب، فکر واندیشه، سبک شعر و ویژگیهای دیگر با دیگر بخشهای اوستا تفاوت دارد، ازین روی همهٔ اوستاشناسان و دانشمندان آن را از خود زردشت میدانند، گاتها منظوم و موزون به گونهٔ اشعار دینی ایران باستان اند که به شدت موجز و فشردهاند و از نظر ساختار دستور زبان استثناء هستند. شاید نخست بلندتر و به نثر بوده اما برای در امان بودن از گزند فراموشی و یا دستبرد روزگاز آنها را به نظم در آوردهاند تا بهتر به خاطر سپرده شود. زبان شناسان وزن این اشعار را یافته و قواعد نظم را در آنها تعیین کردهاند. ۱۷سرودهٔ گاتها ۲۳۸ بند، حدود ۸۹۶ بیت یا ۵۵۶۰ واژه در کل است که بعدها در میان ۷۲ هات (فصل) یسنا جای داده شدهاند.این ۱۷ سروده با شمارهٔ فصل آنها در یسنا شناخته میشوند. به هر یک از فصلهای یسنا و گاتها هات گفته میشود.
آپلود شده توسط:
hamid
1387/09/12
دیدگاههای کتاب الکترونیکی گات ها: کهن ترین بخش اوستا
باشد که در احیای دین و آئین نیاکانمان سربلند باشیم.
زرتشت را از شخصیت های تاثیرگذار جهان میدانند و آیین و کتاب او را از قدیمی ترین اندیشه های بشری محسوب میکنند.
و درود بر فروهر و روان پاک آن بزرگ مرد تاریخ
ارتباط گائو با گاو چگونه است؟[/quote]
در زبان های آریایی، گائو (گئو) هم به چِم سرود مذهبی است، و هم به چِم گاو. به هر دو چمار درک می شده است. واژه اوستایی گئو در زبان مازندرانی به ریخت گو (گاو) همچنان کاربرد دارد.
در کنار تفسیری که از نقش پیروزی شیر بر گاو آورده اند، تفسیر من پیروزی پارس ها (دارندگان توتم شیر/داریوش) بر ماد ها (دارندگان توتم گاو/گائوماته زرتشت) نیز می تواند باشد. کتزیاس می گوید شیرهایی از آستیاگ نگهبانی می کردند، که منظورش نگهبانان پارسی است.
از چم های دیگر این واژه، گوشت و شیر (گاو) می باشد. از آن روان زمین نیز برداشت می شود که از دیدِ بنده می تواند به روان جامعه اشاره داشته باشد. به چمِ گله نیز می توان گرفت.
گاثاها (گاهان) نیز به چِم سرودهای دینی می باشد. سرودهای حضرت زرتشت (ع) می باشند. گائوماتَ به چِم «دانای سرودهای دینی» همان زرتشت تاریخی است.[/quote]
درود بر شما
ارتباط گائو با گاو چگونه است؟
برخی از ستاو (ستودن) می دانند. برخی از اوپَست (ستایش و نیایش) می دانند.
گاهان هم به واقع همان "گاثا"ها به معنی سرود است.[/quote]
درود.
پیش تر به برآیندهایی رسیده بودم. اشتباه گفتند که آپستاک از وید سانسکریت است، بلکه واژه سانسکریتی «اوپستی» به چِم «ستایش/پرستش» می باشد که دربرگیرندۀ مفهوم های یسنا و یشت می باشد. واژه ستو در زبان های سانسکریت و اوستایی هست که به چِم «ستودن/ستاییدن/تحسین کردن/ستایش کردن» می باشد. ستو و ستا یک مفهوم دارند.
علامه دهخدا از برهان قاطع «افدستا» را به چِم «ستایش عجیب و نیکوترین ستایش...» آورده است، و نیز شادروان بهرام فره وشی هم به این واژه در برهان قاطع اشاره کرده بودند، ولی هر دو به شباهت این واژه با «اوستا» پی نبردند. شادروان فره وشی اود/افس/افد زبان پهلوی را به چِم شگفت/شگرف/شگفت انگیز آورده اند. در زبان اوستایی «ستا» به چِم «ایستادن» می باشد. واژه ستایید و ستایش نیز از همین ستاکِ «ستا» می باشد، چنان که در واژه خودستا موجود است. همین ستا در واژه استا نیز یافت می شود، که کوتاه شده ی اوستا است. استاد می فرماید:
بیامد بیاورد استا و زند
چنین گفت کز کردگار بلند
با توجه به قاعده دگرگونی ف به و، اوستا را می توان از افس-ستا دانست که به اوس-ستا دگرگون و برای تسهیل در خوانش، 2 تا حرف «س» به یک حرف دگرگون شده اند. با توجه به این که مغ ها زبان های پهلوی و اوستایی را می دانستند، این نام روی هم به چِم «سرودهای شگفت انگیز ستایش» می باشد. کاندید من برای ترجمۀ نام اوستا، همین می باشد.
گاثاها (گاهان) نیز به چِم سرودهای دینی می باشد. سرودهای حضرت زرتشت (ع) می باشند. گائوماتَ به چِم «دانای سرودهای دینی» همان زرتشت تاریخی است.
چراغ دل به نورجان برافروخت
زفضلش هردوعالم گشت روشن
زفیضش خاک آدم گشت گلشن
توانایی که دریک طرفه العین
زکاف و نون پدید آورد کونین
چو قاف قدرتش دم بر قلم زد
هزاران نقش برلوح عدم زد
ازآن دم گشت پیدا هر دوعالم
وزآن دم شد هویدا جان آدم
.
.
.
گلشن راز شیخ محمود شبستری
در پناه خدای سبحان
چــراغ راه دیـنــش آفتــاب اســت
مـــهیـــن دســتور دربــار خـدایـی
شــــــرف بخــش نـــژاد آریــــایـی
دوتا گــــردیده چـــرخ پیـر را پشت
پی پـــوزش بـه پیـش نام زرتشـت
بــه زیــر سـایـه نـامــش تــوانـــی
رسـید از نــو بـه دور باســتانــــی
ز هــاتف بشــنود هر کس پیامش
چو عـارف جان کند قربـان نامــش
شـفق چون سر زند هر بامـدادش
پی تـــعظیم خـور، شــادم بیـادش
چومن گردوستداریکشورخویش
ستایــش بایــدت پیـغمبر خویــش
بــه ایمــــانی ره بیــگانــه جویــی
رها کن، تا بــه کی بــی آبـــرویی
به قرن بیـست گـــــر در بنــد آیی
همان به، دیـن بـــهدینان گـــرایی
بهچشم عقل، آندینرا فروغاست
که خود بنیـان کن دیـو دورغ است
چون دین کردارش و گـفتـار و پندار
نـکو شـد بـهـتر از یـک دیــن پــندار
در آتشـــکده دل بر تــــو بــاز است
درآ کاین خانه سـوز و گــداز اسـت
هر آن دل کـه نباشـد شعـلـهافروز
به حال ملک و ملت نیست دلـسوز
در این آتــش اگـــر مامــن گزیــنـی
گلستـان چـون خلیل، ایران ببینی
دراینکشورچوشداینشعلهخاموش
فتـــادی دیگ مــلیت هـم از جوش
تو را این آتش اسباب نجــات است
در این آتش، نهان آب حیـات است
چنان یکسـر سراپای مرا سـوخـت
که باید ســـوختن را از مـن آموخت
اگرچه ازمن بهجزخاکسترینیست
برای گــرمی یک قرن کافی اسـت
چو انــدر خاک خــفتم زود یــا دیـــر
توانیجست ازآنخاکستـر، اکسیر
بـه دنیـا بس همــین یک افتـــخـارم
کــه یـــک ایــــرانـــــی والاتبــــــارم
به خون دل نیم زین زیسـت، شادم
که زردشتـــی بـــود خــون و نـژادم
در دل باز چــــون گـــوش تـــو و راه
بــــود مســـدود، بـاید قصـه کـوتــاه
کنونت نیـست چون گوش شـنفتن
مـرا هـــم گفتـــههـا بـایـد نـهفــتن
بسی اســـرار در دل مانده مسـتور
کـــه بـی تـردید بـایســتی بـرم گور
گرانمایه زرتشت را من فزونتر
ز هر پیر و پیغامبر دوست دارم
بشر بهتر از او ندید و نبیند
من آن بهترین از بشر دوست دارم
- مهدی اخوان ثالث
درود بر روان پاک همهی پیامآوران خداوند.